محل تبلیغات شما

 

راوی : پدر شهید 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

مصاحبه با پدر شهید محمد مسعود پارسا 10/2/93

مصاحبه گر : با عرض سلام خدمت شما ببخشین که مزاحمتون شدیم حاج آقا در همین ابتدای بحث درمورد شهید پارسا توضیح بدین که چندمین فرزند هستند و کی به دنیا آمدن

پدر شهید پارسا : بسم الله الرحمن الرحیم . بادرود و سلام خدمت رهبر کبیر انقلاب اسلامی ، بنیان گذار نظام مقدس جمهوری اسلامی ، حضرت آیت الله العظمی خمینی (رضوان الله) و دورو بی پایان خدمت شهدای جنگ تحمیلی 8 سال دفاع مقدس و آرزوی سلامتی برای رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله ای . بنده پدر شهید محمد مسعود پارسا هستم ، ایشان فرزند اول بنده بود.

مصاحبه گر : در مورد زمان تولد و اتفاق هایی که افتاده بود برامون بگین؟

پدر شهید پارسا : تاریخ تولدش را به یاد ندارم

مصاحبه گر : نحوه ی برخوردشون در خانواده با شما و یا مادرشون چطور بود؟

پدر شهید پارسا : رفتار او از هر لحاظ زبان زد همه بود ، چه از لحاظ درسی ، چه از لحاظ ادب . کلاً مدیران مدرسه ای که بعد از شهادت ایشان برای عرض تسلیت به خانه ی ما آمده بودند ، همه ی آنها مؤدب بودن و درس خوان بودن ایشان را تأیید می کردند ، کلاً ایشان مورد تأتید همه بود . در خانه هم کاملاً رفتار مناسب و با احترامی داشتتد.

مصاحبه گر : کدوم رفتارش مورد پسند خودتون بود یا یه رفتار بدی ازشون ببینین؟

پدر شهید پارسا : خیر ؛ من اصلاً اون زمان که بالاخره چند سال تا چند سال قبل از شهادتش از او رفتار بدی ندیدم ؛ اون حتی سرش رو بالا نمی گرفت تا به کسی نگاه کنه و با این چیز ها مخالف بودند . و کاملاً اهل نماز بودند حتی وقتی مادرش ایشون رو یه شب برای نماز بیدار نکرده بود ، وقتی بیدار شد ناراحت شد و گفت قرار نیست من درس بخوانم و نمازم قضا شود . من هیچ وقت این اتفاق از یادم نمی ره

مصاحبه گر : غیر از شهید چند فرزند دارید؟

پدر شهید پارسا : به جز شهید 2 تا فرزند دارم یک پسر و یک دختر . پسر دیگرم که اسمش حمید پارسا هست و در زمان جنگ مثل برادرش در جبهه بود البته اینها با هم نبودن شهید در یک منطقه بود و ایشون هم در یک منطقه بودند.

مصاحبه گر : نحوه ی برخورد شهید و برادرش چگونه بود؟

پدر شهید پارسا : رفتار مناسبی داشتند و هیچگونه برخورد غیر اخلاقی نداشتند.

مصاحبه گر : در مورد فعالیت های عبادی شون مثل مسجد رفتن و . تو چه مراسم عبادی بیشتر شرکت می کردند؟

پدر شهید پارسا : همیشه تا فرصت می شد در این جور برنامه و مراسمات شرکت می کردند و عقب نمی موندن.

مصاحبه گر : مسجد خاصی می رفتند؟

پدر شهید پارسا : مسجد خاصی خیر ، به اتفاق و با هم می رفتیم مسجد . اوایل انقلاب خونه ما تقریبا ً به مسجد نزدیک بود که بهش مسجد ملّا می گفتن و در اونجا خطیب های گمنام می آمدند؛ بالاخره به اتفاق من به اون مسجد می رفتیم.

مصاحبه گر : مواضع و فعالیت های ی شون چطور بود ؟ راهپیمایی و . ؟

پدر شهید پارسا : کاملاً شرکت می کردند.

مصاحبه گر : شده بود که ساواک ایشان را تعقیب کنند؟

پدر شهید پارسا : بله شده بود که تعقیبش می کردند. یک بار که یادم می یاد افتاده بودند دنبالش و ایشون چند ساعتی رو رفته بودند و در یک خانه مانده بودند تا آنان از آن محل بروند ؛ تقریباً چهار یا پنج ساعت در آن خانه پنهان شده بودند.

مصاحبه گر : فعالیت هایی ی بعد از انقلاب مثلاً اون موقع ای که امام آمدند ، فعالیت های ی شون چطور بود؟

پدر شهید پارسا : هم درسش را می خواند و هم تا جایی که فرصت داشت و در توانش بود شرکت می کرد.

مصاحبه گر : شهید کدام دانشگاه درس می خوندند؟

پدر شهید پارسا : رشته ی پزشکی دانشگاه تهران قبول شدند. که در جبهه بودند عملیات پنج بود منطقه جنوب که وقتی اومدن متوجه شدن که دانشگاه قبول شدند ولی جبهه رو بر دانشگاه مقدم می دونستند و دوباره به جبهه رفتند . حتی یکی از رفقا می گفت که شما وظیفه تون رو ادا کردید دیگه جبهه بسه ، برید دانشگاه . شهید در جواب گفتن که مادامی که جنگ هست ، ما هم هستیم . هر وقت جنگ تمام شد ، ما هم که قبول شده ایم به دانشگاه می رویم.

مصاحبه گر : چند سال در دانشگاه درس خوندند؟

پدر شهید پارسا : عرض کردم که قبول شدند ولی نرفتند و مرخصی گرفتند که به جبهه برن

مصاحبه گر : اوقات فراغتشون رو چطوری می گذروندن؟

پدر شهید پارسا :زیاد مطالعه می کردند.

مصاحبه گر : با دوستاشون بیرون نمی رفتند؟

پدر شهید پارسا : نخیر ؛ یکی دوتا دوست داشت که یکی اش شهید ودود روغنی بود که مرتب با هم بودند یا خانه ی ما بودند یا خانه ی شهید روغنی . یکی دیگر از دوستانش ، آقای دکتر دین محمدی بودند و دیگری دکتر اسکندری بودند. به غیر از اینها با کس دیگری رفت و آمد نداشت و مرتب با اینها اوقات فراغتش را پر می کرد . که شهید روغنی به اتفاق ایشان با هم به جبهه رفتند و در عملیات نصر 7 شهید شدند که مدت چهارده ماه و نیم جسدشان مفقود الاثر بود. که ما به وسیله ی استاندار ارومیه به جبهه رفتیم و تمام منطقه ی نصر 7 را گشتیم ولی جسدشان را پیدا نکردیم . دوباره رفتیم یک منطقه ی دیگر که اونجا هم نتوانستیم جسدشان را پیدا کنیم . در اون منطقه گفتند که دیروز تعدادی از جنازه ها را به معراج شهدای ارومیه برده اند . به معراج شهدای ارومیه رفتیم دیدیم که جسد هر دوی آنها را شناسایی کردیم .حتی وقتی که به جبهه می رفت پوتین برادرش را پوشیده بود دیدیم که پشت پوتین نوشته شده حمید پارسا. من وقتی به این فکر می کردم که جنازه ی یک شهید از بین نمی رود برایم باورنکردنی بود ولی وقتی با چشم خود دیدم که چهارده ماه و نیم کسی که جنازه اش روی خاک در صحرا مانده از بین نرفته و با یک نگاه می شود راحت شناسایی کرد.

مصاحبه گر : به نظر شما چه دلیلی موجب جبهه رفتن شهید شد؟

پدر شهید پارسا : اعتقادات مذهبی که داشتند اعتقاد به دین و مملکتش . بالاخره وقتی دیدند که مان دارند به ناموس مردم تعدی و می کنند ؛ درس را رها کردند و گفتند تقدم با جبهه است.

مصاحبه گر : می دونید که روحیات شهید و نحوه برخورد شهید با همرزمانش چگونه بود؟ براتون از خاطرات و اتفاق هایی که در مناطق رخ می داد تعریف می کردند؟

پدر شهید پارسا : خیر معمولاً به مرخصی هم که می آمدند دو سه روزی می ماندند و گاهاً بعضی از فامیل ها که می آمدند او را ببینند از جبهه جز نعریف کردن و خوبی هاش چیز دیگری نمی گفت. همیشه می گفت مادامی که نیایید و نبینید متوجه نمی شید که چه انگیزه ای باعث شده که من این زندگی رو رها کردم و کوه و صحرا با گرمای شدید خوزستان را انتخاب کرده ام. (او ایستیده ایلان ملر) و اگر این انگیزه نباشد واژه شهادت غیر قابل درک می شود.

مصاحبه گر : نحوه ی تصمیم گیری شهید در بحران ها چگونه بود؟

پدر شهید پارسا : اگه کاری به عهده ی خودشان بود ، تصمیم جدی تری می گرفتند تا آن را به انجام برسانند.

مصاحبه گر : از شهید عصبانیتی دیده بودین ؟

پدر شهید پارسا : نخیر ، ایشون خیلی ملایم بودند.

مصاحبه گر : تا حالا اتفاق افتاده که از همرزمان شهید بیاییند پیش شما از خاطراتشان با شهید برایتان تعریف کنند؟

پدر شهید پارسا : وقتی که ما متوجه شدیم که اینها تو عملیات نصر 7 شهید شدند ، ما خبردار شدیم که بازمانده اومدن خیابان 17 شهریور . بالاخره ما به خونه ی اینها رفتیم و از نحوه ی شهادت آنان سؤال کردیم که گفتن : شب که از اینجا رفته بودند ، آنها را بلافاصله به خط برده بودند . می گفتند حمله ی عراق به قدری شدت گرفته بود که ما فرار کردیم ولی آنها جلو رفتند حتی محمد مسعود که بی سیم چی فرمانده بود ؛ بی سیم را زمین گذاشته و اسلحه دست گرفته بود و با مرحوم منصور سودی جلو رفته بود.

مصاحبه گر : شهید با شما از آرزوهاش صحبت کرده بود؟

پدر شهید پارسا : خیر، در آن مورد چیزی نگفته اند .

مصاحبه گر : تا حالا نگفته بود که آرزو دارم دکتر یا معلم بشم؟

پدر شهید پارسا : این مسائل که بود بالاخره درش رو خونده بود و دانشگاه پزشکی هم قبول شده بود ولی جبهه را برهمه ی این امور مقدم دونست و رفت.

مصاحبه گر : چه کسی خبر شهادتشون رو براتون آوردند و چه حالی بهتون دست داد؟

پدر شهید پارسا : اول خبر شهادت شهید ودود روغنی رو گفتند و بعد توسط اونها ما متوجه شدیم که هر دو با هم شهید شدند. بعدش هم مراسماتی انجام گرفت . بالاخره چیزی که در راه خدا و دین باشه برای انسان بهتر از خبر مرگ ناگهانی هست

مصاحبه گر : براتون سخت بود وقتی خبر شهادتشون رو شنیدید؟

پدر شهید پارسا : خوب بالاخره پدر و مادر ناچاره تحمل کنه ولی کلمه ی شهادت تا حدی برای انسان قوت قلب می شه .

مصاحبه گر : از شهید اگه خاطره ای دارید بفرمایید.

پدر شهید پارسا : خاطره ی به خصوصی الآن در ذهنم نیست.

مصاحبه گر : اگه صحبتی ، نکته ای برای دانشجویان دارید بفرمایید.

پدر شهید پارسا : اگه شما به وصیت نامه اش نگاه کنید می توانید حال و احوالات او را کاملاً درک کنید. مخصوصاً سال آخر دبیرستان که سال ششم بودند ؛ یه انشا در مورد اولین سوره ای که بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده بود گفته بودند. (بسم الله الرحمن الرحیم . اقرا بسم ربک الذی خلق) در مورد این آیه یک انشا نوشته بودند. که یکی از دبیر هاش که بعد از شهادت ایشون آمده بودند تعریف می کردند که انشای این در کل مدرسه زبانزد شده بود و ما حیران مانده بودیم که ایشون برای نوشتن از کجا این الهامات را گرفته اند که توانسته همچین انشایی بنویسد و ما خومان هم حیران بودیم . این کاملاً یادمه.

مصاحبه گر : وصیت نامه ای که فرمودید خانه بود یا از جیب لباسش پیدا کردند؟

پدر شهید پارسا : خیر خودشان وصیت نامه را نوشته بودند و به جبهه رفته بودند.

مصاحبه گر : داده بود به شما ؟

پدر شهید پارسا : خیر گذاشته بود بین مدارک و کتاب هایش.

والسلام و علیکم و رحمه الله

 

 

دل نوشته ای به شهید

مصاحبه با پدر شهيد محمدمسعود پارسا

شهید ,پارسا ,گر ,مصاحبه ,بودند ,ی ,شهید پارسا ,مصاحبه گر ,بود که ,به جبهه ,می کردند ,معراج شهدای ارومیه ,شهید پارسا رفتار ,الله الرحمن الرحیم ,محمد مسعود پارسا

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نگرش نو و علمی در رفع شبهات خلقت انسان